دل نویس

این داستان دختری ترشیدست که به هر روشی دنبال شوهر میگرده :

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانوی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
مبکنم در شرکت رایانه کار
دحتری چون من که خیلی خانمه
بیست و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام

نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:35 توسط zoro| |

 

دوستان اگر می خواهید برنده این دوره از مسابقه کلاسیکی شوید  برنامه زیر را برای ارتباط با ما دانلود کنید سپس جواب درست را در برنامه برای ما ارسال نمائید .

سوال ؟ اون چیه که جلوی مهمون میزارن - چهار حرفه - میوه نیست - نوشیدنی هم نیست .

توجه . این برنامه برای ارسال جواب با یاهو مسنجر  کار میکنه  پس یاهو مسنجر خود را فعال کنید .

http://s2.picofile.com/file/7137537204/classici.zip.html

موفق باشید .

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,ساعت 8:59 توسط پسر شجاع| |

 

نوشته شده در شنبه 26 شهريور 1390برچسب:,ساعت 19:56 توسط سفید برفی| |

 

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم !
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم …
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی ...
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست ...
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو  دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن !
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی ...
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم !
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 22:53 توسط zoro| |

سفید برفی جان  تبریک عرض می کنم . از اینکه شما مدیر این سایت شدی .

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 9:47 توسط پسر شجاع| |

 سلام خدمت دوستان عزیز

از همتون عذر میخوام

من نمیتونم زیاد اینترنت بیام به همین دلیل

سفید برفی از امروز مدیر وبلاگ است

سفید برفی جون امیدوارم بتونی مثل من مدیر بی کفایتی نباشی

نویسنده:سوته دل

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:18 توسط سفید برفی| |

 خدایا به هر که دوست میداری بیاموز که عشق ورزیدن بهتر از زندگی کردن است و به هر که دوست‌تر میداری بچشان که دوست داشتن بهتر از عشق ورزیدن است(از نظره دکتر شریعتی عشق تب تندی هست که خیلی زود خاموش میشه و به خاطر همینه‌که دوست داشتن برتر است)

2. من هرگز نمی نالم، قرنها نالیدن بس است. من میخواهم فریاد بزنم، اگر نتوانستم سکوت میکنم، خاموش بودن بهتر از نالیدن است، نالیدن فرزندان ماکیوالیسم را مغرور میکند.......

3. خدایا زیستنی به من بیاموز که از بیثمری لحظه‌ی مرگ حسرت نخورم. خدایا: تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت!!

4. زندگی یعنی آزادی، ایمان، فرهنگ، نان و دوست داشتن.

5. تو قلب بیگانه را میشناسی چون در سرزمین بیگانه‌ی مصر بودی... (البته دقیقاً خوده جمله یادم نمیاد ولی چنین مزمونی داشت)

6. عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف میشود و اگر تماس تداوم یابد به ابتذال کشیده میشود، و تنها با بیم، امید، تزلزل، اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند میماند.امّا دوست داشتن با این حالات نا آشناست. دنیایش دنیای دیگریست..........!


7. خدایا همواره تو را سپاس میگزارم که هرچه در راه تو و پیمان تو پیشتر میروم، بیشتر رنگ میبرم، آنها که باید مرا بنوازند میزنند، آنها که باید همگامم شوند ساده راهم میشوند، آنها که باید امیدوارم کنند و تبرئه‌ام کنند، سرزنشم میکنند نومیدم میکنند......تا چشم انتظارم تنها به روی تو باز ماند، تنها از تو یاری طلبم، در حسابی که با تو دارم شریکی نباشد
تاتکلیفم با تو رشن شود.تا تکلیفم با خودم معلوم گردد!!


8. خداوندا من در کلبه حقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرشه کبریایی خود نداری! من خدای چون تو دارم و تو چون خودی نداری!

9. خدایا در برابر هر انچه که انسان ماندن را به تباهی بکشد، با "نداشتن" و "نخواستن" رویین‌تن کن!

10.اگر تنهاترین تنهاها باشم، بازهم خدا هست... او جانشین تمام نداشته‌هاست!


11. پروردگار مهربان من! از دوزخ این بهشت رهاییم بخش... کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم... دردم درد بیکسی بود...

12. روشنفکر یک متفکره،متعهد است در برابر مکتباش و مردمش...عالم تشیع نائب امام است.علم تو مسئولیت امامت را به عهده دارد و امامت مسئولیت نبوت را.

13. من معتقدم هرچه درباره‌ی انسان گفتند فلسفه و شر است و انچه حقیقت دارد جز این نیست که انسان تنها آزادی است و شرافت و اگاهی... اینها چیزی نیست که بتوان فدا کرد حتی در راه خدا...

14.کودکی؛ عصر طلایی یک عمر

15. عشق یعنی شناخت، عشق به بوی دیدارهای گه گاه زنده است، با دوری و نزدیکی در نوسان است، امّا دوست داشتن از این دنیاها بیگانه‌ است، سرد نمیشود چون داغ نیست، دوست داشتن زیباست...

16. دوست داشتن از عشق برتر است، عشق مملوک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محه شدن در دوست!!!

17. دستم را میبرم، چشمم را کور میکنم،.........امّا قلمم رو به گناه نمیدم.(یه همچین چیزی!)

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 22:57 توسط | |

 

خدایا!
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ٫ غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.

خدایا!
اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.

خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.

خدایا!
اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.

خدایا!
به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !

خدایا!
خدایا تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم...

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 22:55 توسط | |

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا !
پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من ، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم ...
خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت ...
به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت ...
خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها !
بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را ...
اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت ...
روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش !
بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد ...
ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا !
ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی …

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 22:34 توسط zoro| |

       تصور کن که ...

 

. تصور کن که داری به دختر مورد علاقت پیشنهاد ازدواج میدی درحالیکه داداش جودو کارش پشت سرت ایستاده باشه!

 

. تصور کن که دقیقا وقتی دوربین استادیوم وسط اونهمه تماشاچی روی تو زوم کنه که دستت تو دماغت باشه!

. تصور کن که داری گوشت چرخ می کنی و یکهو می بینی چیزی شبیه انگشت اشاره خودت بصورت چرخ شده داره از اونور چرخ گوشت درمیاد!

. تصور کن که یک شیشه قرص خوردی که خودکشی کنی بعد تازه متوجه میشی که شیشه قرص مسهل بوده!

. تصور کن که دستتو تو جیب شوهرت کردی که یواشکی پول برداری ولی وقتی با احساس درد شدید درمیاری انگشتتو لای یک تله موش می بینی!

. تصور کن که توی استخر، دوستت فقط من باب شوخی سرت رو 10 دقیقه زیر آب نگه داره!

. تصور کن که بخوای از آدمی پول قرض بگیری که وقتی سیگار می کشه تا بیخ فیلترش اونو دود می کنه بعدم فیلترشو می جوه و غورت میده که چیزیش حروم نشه!

. تصور کن که مجبور باشی جورابی رو بپوشی که سوراخاش رو با منگنه دوخته باشی!

. تصور کن که محکوم به زندگی با همسری باشی که اونقدر شوخه که حلقه ازدواجتون رو تو انگشت پاش می کنه!

. تصور کن که یکنفر رو ببینی تو صف وایستاده تا ماشین لامبورگینی رو گازسوز کنه!

. تصور کن که در حین زورگیری از یکنفر  متوجه بشی که قیافش خیلی شبیه قهرمان بوکس جهانه!

. تصور کن که گیر مغازه داری بیفتی که اصرار داره بهت بقبولونه اونی که به دیوار چسبونده تیکه موکت نیست بلکه تابلو فرش اعلاست!

. تصور کن که زندگیت به استخدام تو اداره ای بسته باشه که فقط یکنفر رو لازم دارن ولی دوتا متقاضی هست؛ تو و پسر رئیس اداره!

. تصور کن که تو یه تصادف یک تیرآهن از شیشه عقب ماشینت بیاد تا دو سانتی پس کلت و همون موقع ایربگ ماشینت عمل کنه!

. تصور کن که وزیر وزارتخونه ای باشی که هر روز حرف از ادغام شدنش می زنن!

. تصور کن که تمام اقوامت که پارسال برای عروسیت سکه تمام بهار بهت کادو دادن امسال بچه هاشون رو عروس داماد کنن و بدون توجه به قیمت حبابی فعلی ازت توقع داشته باشن تو هم بهشون سکه تمام بهار کادو بدی!

. تصور کن که با دختری به خاطر اینکه باباش وزیره یک وزارتخونست ازدواج کنی ولی باباهه فردای روز عروسی استیضاح بشه!

. تصور کن که با آدم بی جنبه ای سر و کار داشته باشی که چون به شوخی بهش گفتن « ای شیطون »، رفته جزو گروه های شیطان پرستی شده!

. تصور کن برای اولین بار به یک سفر خارجی بری و درست همون موقع تو اون کشور مردم بیدار بشن و تظاهرات راه بیندازن و تو هم ناخواسته تو درگیری ها کشته بشی!

. تصور کن که بهت بگن چون نخبه هستی و مخت خوب کار می کنه بیا جوک طراحی کن، ملت بخونن بخندن!

. تصور کن که تو جنگ نرم کشته بشی!

. تصور کن که وقتی دست مامان بزرگ 90 سالت رو گرفتی و تو خیابون راه میری گشت ارشاد بیاد جفتتون رو به اتهام ارتباط نامشروع بگیره ببره!

. تصور کن که وقتی تو خیابون داری رانندگی می کنی یک موتوری از کنارت رد بشه و جلوی شوهر و بچه هات با صدای بلند بگه: « خانوم شما باید پشت ماشین لباسشویی بشینی »!

 

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 18:39 توسط | |

 

این تست یک تست ساده و جذاب است.با صداقت و درستی به آن جواب دهید .در نظر داشته باشید که ممکن است شما به سوالی برسید و از گزینه های داده شده پاسخی را انتخاب کنید که فکر می کنید جواب بهتری دارد ویا مناسب تراز گزینه ی دیگر است . این کار کاملا اشتباه است . پس سعی کنید خودتان را در جایگاه فردی قرار دهید که اتفاقات برای او می افتد در این حالت اطمینان داشته باشید که سوالات و پاسخها به واقعیت نزدیکتر خواهد شد تا از پاسخ های آن لذت کافی را ببرید.

پس شروع می کنیم

 
سوال اول :
شما به طرف خانه کسي که دوستش داريد مي رويد .
دو راه براي رسيدن به آنجا وجود دارد :
يکي کوتاه و مستقيم است که شما را سريع به مقصد مي رساند ولي خيلي ساده و خسته کننده است اما راه دوم به طور قابل ملاحظه اي طولاني است ولي پر از مناظر زيبا و جالب . حال شما کدام راه را براي رسيدن به خانه محبوبتان انتخاب مي کنيد ؟
راه کوتاه يا بلند ؟
سوال دوم :

در راه دو بوته گل رز مي بينيد . يکي پر از رزهاي قرمز و ديگري پر از رزهاي سفيد . شما تصميم مي گيريد که 20 شاخه از رزها را براي او بچينيد . چند تا را سفيد و چند تا را قرمز انتخاب مي کنيد ؟ ( شما مي توانيد يا همه را يک رنگ يا از ترکيب دو رنگ انتخاب کنيد ) .
سوال سوم :

بالاخره شما به خانه او مي رسيد .
يکي از افراد خانواده در را بر روي شما باز مي کند .
شما مي توانيد از آنها بخواهيد که دوست شما را صدا بزنند .
يا اينکه خودتان او را خبر مي کنيد ؟
حال چکار مي کنيد ؟
سوال چهارم :

شما وارد منزل شده به اتاق او مي رويد ولي کسي آنجا نيست . پس تصميم مي گيريد که رزها را همان جا بگذاريد .
ترجيح مي دهيد آنها را لب پنجره بگذاريد يا روي جلوي آينه ؟
سوال پنجم :

صبح زماني که از خواب بلند شديد سر سفره صبحانه مي رويد به نظر شما وقتي که آنجا مي رويد او زودتر از شما آمده است ؟ يا نه !
سوال آخر :

وقت برگشت به خانه است آيا راه کوتاه و ساده را انتخاب مي کنيد ؟ يا ترجيح مي دهيد از راه طولاني و جالب تر برويد ؟

برای دیدن جواب به ادامه ی مطلب بروید...


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 18:20 توسط | |

در زیر نشانه های هشدار دهنده ای را مشاهده می کنید که حاکی از اینست که در رابطه ای به سر می برید که بیشتر از آنچه به شما عشق بورزند عشق می ورزید. برای عباراتی که اغلب احساسات و رفتارهایتان را توصیف می کنند یک امتیاز در نظر بگیرید و بکوشید حتی اگر ماجرا ناخوشایند است با خود صادق باشید.



1- معمولاً شما از نظر فیزیکی به ابراز محبت اقدام می کنید.

2- معمولاً شما می خواهید صمیمی و مهربان باشید در حالیکه محبوبتان تنها در اندیشه ایجاد ارتباط است.

3- معمولاً شما می کوشید همراه او باشید و کارهایش را انجام دهید در حالیکه او به ندرت چنین کارهایی می کند.

4- معمولاً شما نخست در ابتدای رابطه در مورد او با خانواده خود حرف می زنید.

5- معمولاً شما برنامه ریزی یک ملاقات را انجام می دهید و او بدون نشان دادن شور و هیجان تنها در آنها شرکت می کند.

6- معمولاً شما هیجان زیادی را برای تداوم رابطه نشان می دهید ولی او در این مورد بی تفاوت است.

7- معمولاً شما در برخی از مناسبت های خاص هدیه هایی به او می دهید که از پیش گزیده شده هستند اما او در آخرین لحظات به این فکر می افتد و هدایای او هم جنبه شخصی ندارند.

8- معمولاً شما بیشتر با او در تماس هستید.

9- معمولاً شما در هنگام بحث درباره رابطه آینده و احساسات ، متوجه می شوید که او یا سکوت می کند یا می کوشد بحث را عوض کند.

10- معمولاً شما خود را با روش زندگی و عادات و برنامه های او وفق می دهید در حالیکه او تلاشی برای وفق دادن خود با شما نمی کند.








 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 18:20 توسط | |

دوست عزیز گفتم که میوه نیست بیشتر دقت کن . در ضمن مشخصات را کامل وارد کنید که در صورت درست بودن جواب هدیه ای ن مسابقه برای شما ارسال شود .

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 13:8 توسط پسر شجاع| |

 

 

سلاااااااااام. زورو  جووووووون این آلبومم رو تازه پیدا کردم گذاشتم که به گاو ها هم بخندی....

 

 

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 21:0 توسط | |

دوستان اگر می خواهید برنده این دوره از مسابقه کلاسیکی شوید  برنامه زیر را برای ارتباط با ما دانلود کنید سپس جواب درست را در برنامه برای ما ارسال نمائید .

توجه . این برنامه برای ارسال جواب با یاهو مسنجر  کار میکنه  پس یاهو مسنجر خود را فعال کنید .

http://s2.picofile.com/file/7137537204/classici.zip.html

موفق باشید .

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 17:33 توسط پسر شجاع| |


Power By: LoxBlog.Com