دل نویس

 

 

سلااااااااااااااااام به دوست جونهای سفید برفی...

خوشحالم که توی این وبلاگ می نویسید...

اما قبل از نوشتن یه سر به قوانین بزنید...

خیلی خیلی مرسی....


قوانین

نوشته شده در چهار شنبه 16 شهريور 1398برچسب:,ساعت 23:26 توسط سفید برفی| |

مشكلات خانم ها در برخورد با آقایون
.در صورتی كه شما با اون آقا برخورد خوبی داشته باشین، اون آقا می گه كه شما عاشقش هستیند.
اگه برخورد خوبی نداشته باشید، آقا می گه شما مغرور هستید.
اگه شما لباس های زیبا بپوشید، اون آقا می گه كه شما می خوایید توجه اونو جلب كنید.
اگه نپوشید اون آقا می گه كه شما از پشت كوه اومدید.
اگه باهاش بحث كنید میگه شما لجبازید.
اگه همیشه ساكت و حرف گوش كن باشید، آقا می گه شما مغز ندارید.
اگه شما از اون باهوش تر باشید، آقا احترام و عزت خودش رو از دست خواهد داد.
اگه اون باهوش تر باشه، اون حرف نداره.
اگه شما عاشقش نباشید، اون سعی می كنه كه شما رو بهر صورتی بدست بیاره.
اگه عاشقش باشین! اون سعی می كنه كه یجوری ترك تون كنه (حقیقت داره نه؟)
اگه باهاش عشق بازی نكنید، اون می گه كه شما اون رو دوست ندارید.
اگه عشق بازی كنید، آقا می گه كه خیلی كم ارزشین.
اگه بهش مشكلتون رو بگید، آقا مگه شما همش مشكلید.
اگه بهش نگید، آقا می گه كه شما بهش اعتماد ندارید.
اگه سرش غر بزنید، شما مثل یه پرستار بچه باهاش رفتار می كنید.
اگه اون سرتون غر بزنه، اون مجبوره كه اینكار رو بكنه.
اگه شما بزنید زیر قولتون، شما قابل اعتماد نیستید.
اگه اون زیر قولش بزنه، اون مجبور بوده كه بزنه.
اگه شما سیگار بكشید، شما یه دختر بدی هستین.
اگه اون سیگار بكشه، اون یه جنتل من (GentleMan) هست.
اگه شما در امتحانات تون موفق بشید، اون می گه كه شما شانس اوردین.
اگه اون موفق باشه، آقا یه مخ واقعیه.
اگه شما اون رو اذیت كنید، شما یه ظالم واقعی هستید.
اگه آقا شما رو اذیت كنه، شما خیلی خیلی حساس هستید

 

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:22 توسط پسر شجاع| |

 

 

 

آدما ممکنه پسرباشن....اما پسرا محاله آدم شن

بزن کف قشنگه رووووووووو

روز دختر مبارک

نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:,ساعت 12:8 توسط سفید برفی| |

 

طنز مردونه,  اس ام اس برای پسرها , پیامک برای اقایون,  اس ام اس خنده دار برای اقایون,  پیامک طنز,  داستان طنز  ,داستان سرکاری , طنز اقایون , طنز در مورد پسرها,  طنز در مورد مردها , پیامک های طنز شهریور90 , اس ام اس طنز شهریور ماه90
آقایان درسن ١٤تا١٧سال مانند كشور كره شمالی هستند كه قدرتی ندارند ولی ادعای قدرت و سركشی می‌كنند
.در سن ١٨ تا ١٩سالگى ،مثل هندوستان هستندكه برای زندگی كردن ٤ راه پیش روی خود می‌بینند. یاكنكور یا سربازی، به عبارت بهتر (آشخوری) یابیشتر مواقع عاشق میشن و تا صبح واسه عشقشون شعر میگن و یاپایان زندگی و مرگ

.در سن ٢٠تا٢٧سالگى، مانند كانادا هستندكه بسیارخون گرم و مهربان اوج جوانی ،زیبا و دلربا، برای هر دختری خیلی زود ویزای پذیرش صادر می‌كنند.در این دوران در تمام مدت از طرف جنس مخالف زیر نظرهستن و برایشان دامهای زیادی گسترانده شده است.

 
بین سن٢٧تا٣٢سالگى، مانند تركیه هستندكه بدین معنا كه در دام گرفتار شده‌اند و فقط به حرف رئیس بزرگ كه همان خانومشان باشد گوش می‌دهند .پر از عشق.

در سن٣٢ تا٤٠سالگى ، مثل ژاپن هستندكه كاملا"كاری شده‌اند.آینده روشن را در فعالیت شبانه روزی می‌بینند.بین٤٠تا٥٠ سالگى ، مانند روسیه هستندكه بسیار پهناور ، آرام و بسیار قدرتمند در جامعه و به عنوان راهنما و حلال مشكلات.در سن ٥٠ تا ٦٥ سالگى ، مانند كشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق هستندكه بایك گذشته درخشان وبدون آینده.بعد از ٦٥سالگى،شبیه عربستان هستند كه همگان فقط به خاطر مال وثروت به آنها احترام می‌گذارند.


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 22:30 توسط سفید برفی| |



هنگام عبور از خیابان

» خانم ها
سمت راست را نگاه می کنند.
سمت چپ را نگاه می کنند.
از خیابان رد می شوند.

» آقایان
سمت راست را نگاه می کنند، ماشین می آید .
فاصله ماشین با خودشان را با چشم اندازه می گیرند و چون همگی راننده های قابلی هستند با سرعت وارد خیابان می شوند .
راننده به شدت ترمز می کند.
مرتیکه مگه کوری؟ (راننده می گوید)
در حالی که از روی میله های وسط خیابان می پرد می گوید: کور خودتی گاری چی!
بدون اینکه سمت چپ را نگاه کند می دود آن سمت خیابان.
هنوز هم صدای بوق ماشین هایی که به خاطر این آقا ترمز کرده اند به گوش می رسد.

هنگام رانندگی

» خانم ها
بنزین را چک می کنند.
روغن ماشین را چک می کنند.
ترمز دستی را پایین می کشند.
با سرعت مطمئنه حرکت می کنند.
پشت چراغ قرمز ها می ایستند.
به عابر پیاده احترام می گذارند.

» آقایان
وسط راه بنزین تمام می کنند.
وقتی دود از لاستیک هایشان بلند شد به یاد می آورند که ترمز دستی را نکشیده اند.
چراغ قرمز را مهترین معضل اتلاف وقت و عمر می دانند.
عابر پیاده موجودی مزاحم و مختل کننده عبور و مرور است.
و از همه مهمتر: بوق مهترین اختراع بشر بعد از برق به حساب می آید.


هنگام صرف غذا

» خانم ها
مرتب پشت میز می نشیند.
مقدار کمی غذا می کشند.
به آرامی غذا می خورند.
تنها نوک قاشق را در دهان می کنند.

» آقایان
تا جایی که بشقاب جا دارد غذا می کشند.
به سرعت غذا را می بلعند، در حالی که قاشق را تا دسته در دهان می کنند.
صدای برخورد قاشق با دندانهایشان موسیقی گوش نوازی است.
بعد از دو بار پر کردن بشقاب، بالاخره کمی سیر می شوند.


هنگام مهمانی رفتن

» خانم ها
لباس نو می خرند.
به دقت حمام می کنند . لباس هایشان را اتو می کنند.
با دقت
آرایش می کنند.
بهترین عطر را استفاده می کنند.
به دقت خود را در آیننه نگاه می کنند.
و بالاخره رضایت می دهند که خوشگلند!

» آقایان
از یک ساعت قبل حاضرند و الان بر روی مبل خوابشان برده.


در پایان یک روز خسته کننده

»
خانم ها
بعد ازاینکه ظرفها را شستند.
آشپزخانه را تی می کشند.
غذای فردا را در یخچال می گذارند.
چراغ ها را خاموش می کنند.
کمی مطالعه می کنند.
می خوابند.

» آقایان
بعد از اینکه شام خوردند چای می خورند.
کمی با چشمهای خواب آلود تلویزیون را نگاه می کنند.
بعد از اینکه دو سه بار کنترل تلویزیون از دستشان به زمین افتاد.
تلویزیون را خاموش کرده و به سمت رختخواب می روند و بدون آنکه روتختی را بردارند می خوابند!
نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت 20:35 توسط سفید برفی| |

این داستان دختری ترشیدست که به هر روشی دنبال شوهر میگرده :

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانوی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
مبکنم در شرکت رایانه کار
دحتری چون من که خیلی خانمه
بیست و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام

نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:35 توسط zoro| |

 

دوستان اگر می خواهید برنده این دوره از مسابقه کلاسیکی شوید  برنامه زیر را برای ارتباط با ما دانلود کنید سپس جواب درست را در برنامه برای ما ارسال نمائید .

سوال ؟ اون چیه که جلوی مهمون میزارن - چهار حرفه - میوه نیست - نوشیدنی هم نیست .

توجه . این برنامه برای ارسال جواب با یاهو مسنجر  کار میکنه  پس یاهو مسنجر خود را فعال کنید .

http://s2.picofile.com/file/7137537204/classici.zip.html

موفق باشید .

نوشته شده در یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,ساعت 8:59 توسط پسر شجاع| |

 

نوشته شده در شنبه 26 شهريور 1390برچسب:,ساعت 19:56 توسط سفید برفی| |

 

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم !
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم …
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی ...
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست ...
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو  دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن !
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی ...
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم !
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 22:53 توسط zoro| |

سفید برفی جان  تبریک عرض می کنم . از اینکه شما مدیر این سایت شدی .

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 9:47 توسط پسر شجاع| |

 سلام خدمت دوستان عزیز

از همتون عذر میخوام

من نمیتونم زیاد اینترنت بیام به همین دلیل

سفید برفی از امروز مدیر وبلاگ است

سفید برفی جون امیدوارم بتونی مثل من مدیر بی کفایتی نباشی

نویسنده:سوته دل

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:18 توسط سفید برفی| |

 خدایا به هر که دوست میداری بیاموز که عشق ورزیدن بهتر از زندگی کردن است و به هر که دوست‌تر میداری بچشان که دوست داشتن بهتر از عشق ورزیدن است(از نظره دکتر شریعتی عشق تب تندی هست که خیلی زود خاموش میشه و به خاطر همینه‌که دوست داشتن برتر است)

2. من هرگز نمی نالم، قرنها نالیدن بس است. من میخواهم فریاد بزنم، اگر نتوانستم سکوت میکنم، خاموش بودن بهتر از نالیدن است، نالیدن فرزندان ماکیوالیسم را مغرور میکند.......

3. خدایا زیستنی به من بیاموز که از بیثمری لحظه‌ی مرگ حسرت نخورم. خدایا: تو چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت!!

4. زندگی یعنی آزادی، ایمان، فرهنگ، نان و دوست داشتن.

5. تو قلب بیگانه را میشناسی چون در سرزمین بیگانه‌ی مصر بودی... (البته دقیقاً خوده جمله یادم نمیاد ولی چنین مزمونی داشت)

6. عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف میشود و اگر تماس تداوم یابد به ابتذال کشیده میشود، و تنها با بیم، امید، تزلزل، اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند میماند.امّا دوست داشتن با این حالات نا آشناست. دنیایش دنیای دیگریست..........!


7. خدایا همواره تو را سپاس میگزارم که هرچه در راه تو و پیمان تو پیشتر میروم، بیشتر رنگ میبرم، آنها که باید مرا بنوازند میزنند، آنها که باید همگامم شوند ساده راهم میشوند، آنها که باید امیدوارم کنند و تبرئه‌ام کنند، سرزنشم میکنند نومیدم میکنند......تا چشم انتظارم تنها به روی تو باز ماند، تنها از تو یاری طلبم، در حسابی که با تو دارم شریکی نباشد
تاتکلیفم با تو رشن شود.تا تکلیفم با خودم معلوم گردد!!


8. خداوندا من در کلبه حقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرشه کبریایی خود نداری! من خدای چون تو دارم و تو چون خودی نداری!

9. خدایا در برابر هر انچه که انسان ماندن را به تباهی بکشد، با "نداشتن" و "نخواستن" رویین‌تن کن!

10.اگر تنهاترین تنهاها باشم، بازهم خدا هست... او جانشین تمام نداشته‌هاست!


11. پروردگار مهربان من! از دوزخ این بهشت رهاییم بخش... کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم... دردم درد بیکسی بود...

12. روشنفکر یک متفکره،متعهد است در برابر مکتباش و مردمش...عالم تشیع نائب امام است.علم تو مسئولیت امامت را به عهده دارد و امامت مسئولیت نبوت را.

13. من معتقدم هرچه درباره‌ی انسان گفتند فلسفه و شر است و انچه حقیقت دارد جز این نیست که انسان تنها آزادی است و شرافت و اگاهی... اینها چیزی نیست که بتوان فدا کرد حتی در راه خدا...

14.کودکی؛ عصر طلایی یک عمر

15. عشق یعنی شناخت، عشق به بوی دیدارهای گه گاه زنده است، با دوری و نزدیکی در نوسان است، امّا دوست داشتن از این دنیاها بیگانه‌ است، سرد نمیشود چون داغ نیست، دوست داشتن زیباست...

16. دوست داشتن از عشق برتر است، عشق مملوک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محه شدن در دوست!!!

17. دستم را میبرم، چشمم را کور میکنم،.........امّا قلمم رو به گناه نمیدم.(یه همچین چیزی!)

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 22:57 توسط | |

 

خدایا!
مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ٫ غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های عظیم را به جانم ریز.

خدایا!
اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.

خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.

خدایا!
اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.

خدایا!
به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !

خدایا!
خدایا تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم...

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 22:55 توسط | |

خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا !
پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من ، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم ...
خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت ...
به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت ...
خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها !
بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را ...
اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت ...
روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش !
بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد ...
ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا !
ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی …

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 22:34 توسط zoro| |

       تصور کن که ...

 

. تصور کن که داری به دختر مورد علاقت پیشنهاد ازدواج میدی درحالیکه داداش جودو کارش پشت سرت ایستاده باشه!

 

. تصور کن که دقیقا وقتی دوربین استادیوم وسط اونهمه تماشاچی روی تو زوم کنه که دستت تو دماغت باشه!

. تصور کن که داری گوشت چرخ می کنی و یکهو می بینی چیزی شبیه انگشت اشاره خودت بصورت چرخ شده داره از اونور چرخ گوشت درمیاد!

. تصور کن که یک شیشه قرص خوردی که خودکشی کنی بعد تازه متوجه میشی که شیشه قرص مسهل بوده!

. تصور کن که دستتو تو جیب شوهرت کردی که یواشکی پول برداری ولی وقتی با احساس درد شدید درمیاری انگشتتو لای یک تله موش می بینی!

. تصور کن که توی استخر، دوستت فقط من باب شوخی سرت رو 10 دقیقه زیر آب نگه داره!

. تصور کن که بخوای از آدمی پول قرض بگیری که وقتی سیگار می کشه تا بیخ فیلترش اونو دود می کنه بعدم فیلترشو می جوه و غورت میده که چیزیش حروم نشه!

. تصور کن که مجبور باشی جورابی رو بپوشی که سوراخاش رو با منگنه دوخته باشی!

. تصور کن که محکوم به زندگی با همسری باشی که اونقدر شوخه که حلقه ازدواجتون رو تو انگشت پاش می کنه!

. تصور کن که یکنفر رو ببینی تو صف وایستاده تا ماشین لامبورگینی رو گازسوز کنه!

. تصور کن که در حین زورگیری از یکنفر  متوجه بشی که قیافش خیلی شبیه قهرمان بوکس جهانه!

. تصور کن که گیر مغازه داری بیفتی که اصرار داره بهت بقبولونه اونی که به دیوار چسبونده تیکه موکت نیست بلکه تابلو فرش اعلاست!

. تصور کن که زندگیت به استخدام تو اداره ای بسته باشه که فقط یکنفر رو لازم دارن ولی دوتا متقاضی هست؛ تو و پسر رئیس اداره!

. تصور کن که تو یه تصادف یک تیرآهن از شیشه عقب ماشینت بیاد تا دو سانتی پس کلت و همون موقع ایربگ ماشینت عمل کنه!

. تصور کن که وزیر وزارتخونه ای باشی که هر روز حرف از ادغام شدنش می زنن!

. تصور کن که تمام اقوامت که پارسال برای عروسیت سکه تمام بهار بهت کادو دادن امسال بچه هاشون رو عروس داماد کنن و بدون توجه به قیمت حبابی فعلی ازت توقع داشته باشن تو هم بهشون سکه تمام بهار کادو بدی!

. تصور کن که با دختری به خاطر اینکه باباش وزیره یک وزارتخونست ازدواج کنی ولی باباهه فردای روز عروسی استیضاح بشه!

. تصور کن که با آدم بی جنبه ای سر و کار داشته باشی که چون به شوخی بهش گفتن « ای شیطون »، رفته جزو گروه های شیطان پرستی شده!

. تصور کن برای اولین بار به یک سفر خارجی بری و درست همون موقع تو اون کشور مردم بیدار بشن و تظاهرات راه بیندازن و تو هم ناخواسته تو درگیری ها کشته بشی!

. تصور کن که بهت بگن چون نخبه هستی و مخت خوب کار می کنه بیا جوک طراحی کن، ملت بخونن بخندن!

. تصور کن که تو جنگ نرم کشته بشی!

. تصور کن که وقتی دست مامان بزرگ 90 سالت رو گرفتی و تو خیابون راه میری گشت ارشاد بیاد جفتتون رو به اتهام ارتباط نامشروع بگیره ببره!

. تصور کن که وقتی تو خیابون داری رانندگی می کنی یک موتوری از کنارت رد بشه و جلوی شوهر و بچه هات با صدای بلند بگه: « خانوم شما باید پشت ماشین لباسشویی بشینی »!

 

نوشته شده در چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:,ساعت 18:39 توسط | |


Power By: LoxBlog.Com